سلام به تمام دوستانی که در اين روزها به اين خانه سر زده اند و پيام گذاشته اند. از محبتهای يکايک شان سپاسگزارم. دل و دماغ چيز نوشتن را ندارم- ساده تر بگويم چيزی ندرم- جز همين غزل از پستوی دفترم پيداکردم.
در صحنه نخستين صبح است و باغ انجير
نور از ستاره بستان . رنگ از سپيده برگير
تو نيستی کنارم من برج زهر مارم
هی با خودم گلاويز. هی با زمانه درگير
٪¤
عصر و ادامه ... از عمر رفته است چند سالی
بی هيچ رنگ و بويی بی هيچ فرق و تغيير
مرد ايستاده آنجا خاموش . خسته . تنها
يا ساده تر بگويم قاب بدون تصوير
در صحنه های بعدی ديزالو می شود هی
سيمای ماهرويی بر چهر مرد دلگير
تو نقش اول زن . آهسته و مطنطن
پا می نهی به صحنه اما چرا چنين دير
اينهم سکانس آخر. چيزی به شب نمانده
او يک پلنگ زخمی تو کانی از تباشير
سلامها و احترامهای بسيار از يک دور افتاده و افتاده در حصار کوههای دايکندی و اميد است که يادم از يادها نرفته باشد.
سلام استاد پيامی که فرموده بوديد به دکتر کديور رساندم . به شما سلام رساند و گفت که هر امر و خدمتی باشد به سر چشم . از شماره خط سوم هم تشکر کرد . شما مطالبی که فرموديد را به من نرسانديد. فاخره
آقای مظفری سلام و احترام تقديمت می دارم! آقای مظفری پستوی دفترت را رفته رفته يکبار همیشه بگرد چون ما را به آن قناعت است. شاد و موفق باشيد و به اميد ديدار تان هرچه زودتر...
سلام /مشهد بودم و دوست داشتم ببينمتان .../قسمت اين شد كه محمد واعظي هم صحبتم شد / نشريه با ارزشتان را ديدم فراتر از انتظار و البته براي شعر كمتر سراغ داشتم تا اين حد.../به هر حال استاد دوستتان داريم به خاطر همه چيز و شعرهاي نازتان.
سلام . از شعر زيبايتان لذت بردم ! زنده باشيد !
دوست گرامی سلام! اگر فرصت داشتید نگاهی به نوشته ء : نقش روشنگران افغانستان در فصل رهایی ، بیاندازید.
سلام استاد عزيز!حلول عيد سعيد را برايتان تبريک عرض ميکنم آرزو روزهای خوشی داشته باشيد.
سلام بر شما- عيد قربان را آمدم تبريک بگويم- دق الباب کردم و بس!
سلام دوست گرامی عید مبارک! آرزومند روزهای پر از سرور وشادی برایتان هستم.
سلام به دوست دور استاد مظفری بعد از خوا نش وبلاکت تورا به پیام دیگر نوید می دهم از سید رضا برام بگو کجاست؟ را شدی وای وای